آرتی نیست ، اگه بود یه چیزی میگفت کیدو نیست ، پیام دادم هنوز ندیده عشق کتاب هم نیست ، کامنتا رو جواب نداده موچی نیست ، خونه ی مامان بزرگشه استفان هم نیست احتمالا ... فقط باید با من حرف بزنی
والا اون موقه ها مسیرای نیروگاه بودیم واااااایییییی چ شودددد ولی میدونی چیه من تو قم دو بار گم شدم XD ی بار ک بچه بودم دست مامانمو ول کردم ی لحظه بعد چون شلوغ بود نفهمیدم دست ی زن دیگ ایو گرفتم بعد هیچی دیگ کلااا گم شده بودم ولی چون از بچگی گریه نمیکردم مخصوصااا تو جمع بغض گرفتم ولی گریه نکردم هیچی دیگ بعدشم ک پیدا شدم ی بارم تو حرم گم شده بودمXD کلا من قمو ب گم شدن یاد میکنم
زیاد نمیشناسم من عاره والا حالا اینارو من میدونماااا فک کنم ی ده باری گم شده باشم البته راستشو بخوای من کلااا دختر گم شده ام تو همین شهر خودمون ی بار با دوستم تو ماه محرم تنهایی واساده بودیم(حالا فقط ی بار بودا-__-) همینشم زهر مار شد برام چون ما رفته بودیم کنار جدولا شمع روشن میکردیم مامانم اینا منو ندیدن بعد فک کردن گم شدم و کلااا رفتن ی جای دیگ خبب منم ک دیگ دیدم مامانم اسنا نیستن بغض خیلییی افتضاحیییی گلومو گرف رفتم ی چن جایی رو گشتم و پیداشون نکردم ک همینجوری داشتم اینور و اونورو نگا میکردم آبجیم اومد ی سیلی زد بمXD گف نباید گم میشدی خواستم بگم آخه نمیری ایشالا شما منو گم کردین دیگ من خودم گم نشدم ک
حالا اون هیچ ی بار با آبجیم و منو مامانم رفته بودیم خرید منم تقریبا هش نه سالم بود مامانم گف ما میریم توی مغازه تو بمون جلوی مغازه برمیگردیم منم وختی بچه بودم کلااا همیشه حواسم ب شهرمون بود چون اصلااا نمیرفتیم بیرون دوس داشتم بیشتر بشناسمش خبب مامانم دستمو ول کرد درف تو مغازه با آبجیم مگ ی چن لحظه بعد ک ب خودم اومدم دیدم هیشکی پیشم نیس اصن اون حرف مامانمم یادم رفته بود بعد خودم راه افتادم برگشتم خونه چون راهو یاد گرفتم خواستم مثلا خودم برگردم البته چون فک میکردم گم شدم این کارو کردم والا راه دیگ ای نمیدیدم رفتم دیدم در خونه قفله هیچی دیگ بعدش بازم سر این بی حواسیم بازم سیلی خوردم حالا اینا ی ذرشه فک کنم رکورد گم شدن دست منه اصن XD
نمیدونم الان تو وبلاگ دیلی می، معلومه اسم سایتش نیست.. میدونی؟ نگاه کن الان من تو خود عکس هدر اسم وب رو نوشتهم. اما توی فیلد اسم وبلاگ،یه نقطه گذاشتم که پیدائه. میفهمی منظورمو؟ xD
عاا خب ببین اینجا یه مشکلی وجود داره که حل نشدنیه اگه عکسش تکرار شونده نباشه، تو لپ تاپ یه جور میشه وبلاگت، تو گوشی یه جور دیگه من با لپ تاپم تقریبا گلاش نیومده ولی تو با گوشی ای گلاش وسط صفحه ست
سلام خوبی سلامتی ؟ چه خبرا ؟ من جایی نیستم، همینجام
خیلی گشتم که یه پس زمینه قشنگ پیدا کنم اما نشد و همین عکسی که دوس داشتی رو موقتا درست کردم تا اینجا یکم قشنگ باشه. بلاخره یه روزی یه پس زمینه قشنگ پیدا میشه، میدونم D:
فک کنم بدونم راجب چی حرف میزنی زیاد ازین چیزا نیست اوناییش هم که هست مهم نیست میفهمم وقتی بعضی ارتباط ها رو میبینی چه حسی بهت دست میده چون منم قبلا دقیقا همین حس رو توی یه فضای دیگه تجربه کردم